معنی چو دکته - جستجوی لغت در جدول جو
چو دکته
شایع شده
ادامه...
شایع شده
فرهنگ گویش مازندرانی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چف دکتن
چف دکتن
ادامه...
چف دکتن
فرهنگ گویش مازندرانی
چو کچه
قاشق چوبی
ادامه...
قاشق چوبی
فرهنگ گویش مازندرانی
چش دکت
از چشم افتاده، کسی که به سبب اعمال ناشایست طرد شود
ادامه...
از چشم افتاده، کسی که به سبب اعمال ناشایست طرد شود
فرهنگ گویش مازندرانی
گو دسته
رمه ی گاو
ادامه...
رمه ی گاو
فرهنگ گویش مازندرانی
گس دکته
کسی که با کار یا سخن ملامت بار دیگران آزرده خاطر شود
ادامه...
کسی که با کار یا سخن ملامت بار دیگران آزرده خاطر شود
فرهنگ گویش مازندرانی
سو دکتن
برق افتادن، تمییز شدن، آشکار شدن، آشکار شدن
ادامه...
برق افتادن، تمییز شدن، آشکار شدن، آشکار شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
دو دکتن
دویدن، به دو افتادن، آغاز به دویدن کردن
ادامه...
دویدن، به دو افتادن، آغاز به دویدن کردن
فرهنگ گویش مازندرانی
رو دکتن
پررو شدن، وقیح شدن
ادامه...
پررو شدن، وقیح شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چو دستی
چوب دستی از درختل که دود خورده و روغن اندود شده باشد
ادامه...
چوب دستی از درختل که دود خورده و روغن اندود شده باشد
فرهنگ گویش مازندرانی
چو دکشی
مکانی بین راه لفور به آلاشت
ادامه...
مکانی بین راه لفور به آلاشت
فرهنگ گویش مازندرانی
چش دکتن
کسی یا چیزی را به صورت اتفاقی دیدن
ادامه...
کسی یا چیزی را به صورت اتفاقی دیدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چک دکتن
برخاستن صدای خفیف و کنایه از: اتفاق افتادن
ادامه...
برخاستن صدای خفیف و کنایه از: اتفاق افتادن
فرهنگ گویش مازندرانی
او دکته
میوه ی آب لبمو، جمع شدن آب در مکانی، فردی که آب تنی کرده
ادامه...
میوه ی آب لبمو، جمع شدن آب در مکانی، فردی که آب تنی کرده
فرهنگ گویش مازندرانی
چلو دکت
در باور عوام زنی که در روز عقد خود، غذای تازه متوفایی را
ادامه...
در باور عوام زنی که در روز عقد خود، غذای تازه متوفایی را
فرهنگ گویش مازندرانی
چم دکتن
بر وفق مراد بودن
ادامه...
بر وفق مراد بودن
فرهنگ گویش مازندرانی
جا دکته
خوب پخته شده، جا افتاده، سرشناس
ادامه...
خوب پخته شده، جا افتاده، سرشناس
فرهنگ گویش مازندرانی
چب دکتن
متورم شدن بدن
ادامه...
متورم شدن بدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چپ دکتن
آماسیدن، ورم کردن، از نظر افتادن، با کسی چپ افتادن و بد شدن
ادامه...
آماسیدن، ورم کردن، از نظر افتادن، با کسی چپ افتادن و بد شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
تک دکته
شایع شده
ادامه...
شایع شده
فرهنگ گویش مازندرانی
په دکته
عقب مانده
ادامه...
عقب مانده
فرهنگ گویش مازندرانی
پس دکته
پس مانده، جامانده و وامانده، لاغر شده
ادامه...
پس مانده، جامانده و وامانده، لاغر شده
فرهنگ گویش مازندرانی
چو دکتن
شایع شدن
ادامه...
شایع شدن
فرهنگ گویش مازندرانی
چک دکته
احساس خطر، صدای خطر، شایع شده، اتفاق
ادامه...
احساس خطر، صدای خطر، شایع شده، اتفاق
فرهنگ گویش مازندرانی
چو دست
عصا، چماق، چوبی که برای دفاع و یا مبارزه به کار رود
ادامه...
عصا، چماق، چوبی که برای دفاع و یا مبارزه به کار رود
فرهنگ گویش مازندرانی